loading...

برای سیاوش ام

بازدید : 360
شنبه 25 مهر 1399 زمان : 22:37

دارم خفه میشم...خودم و دارم با طراحی سرگرم میکنم...نمیتونم ...میبینم اشکام همینجوری میریزن پایین...دلم میخواد فریاااااااد بزنم از درد...نمیتونم...صدام و خفه میکنم تو اشکام....

بهم گفت هزار بار بهت گفتم ازدواج به اون برگه‌ها نیست...تنها حسی که دارم اینه که دااااد بزنم و یه چاقو برادرم تمام بدنم و تیکه تیکه کنم....

میگه من چهار سال عمرم و گذاشتم.... لعنتی من نذاشتم....خودت میدونی چقدر آرزوم بود که حداقل مثل آدمیزاد باشم....هزار بار به خودت گفته بودم....هزار بار غرش و خودم بهت گفته بودم...2 سال پیش نگفتم بزار از این مملکت برم....بس که نابود بودم..کم آورده بودم...گفتی نه...گفتی نه...

من تو این چهار سال برای تک تک موفقیت‌هات پریدم هوا....جیغ زدم....فریاد کشیدم...خوشحالی کردم...دونه دونه اشون و با ذوق و لبخند حتی الان که دارم بهشون فکر میکنم....تو اوج گریه ام ولی قلبم خوشحال میشه حتی از فکرشون...

یکسال تو اوج نداری و بدبختی پول لیزر کوفتی ندادم؟ گفتم شوهرم بدش میاد....نخواستم داستان زندگی منم مثل مامانم بشه...

به هر دلیل اشتباهی سختی‌هام نگفتم بهت ...تو خرج همه چیم مونده بودم....صدام در نیومد....تو میگی غلط کردم ..قبول...منم میگم میدونم...گه خوردم....خریت کردم...نفهمیدم.... بزرگترین اشتباه زندگیم و انجام دادم و دارم می‌سوزم هر لحظه از درد اشتباهات و گناهام....

همون موقع که حتی فکر خطا اومده بود تو ذهنم...همون موقع که تو اوج ناامیدی بودم...که اینقدر از خودم ناراحت بودم بهت گفتم یه روزی بهت ثابت میکنم عاشقم نیستی...فقط به خاطر فکر اشتباهی که اومد تو ذهنم....

منی که همه جا می‌نشستم می‌گفتم عشق وجود نداره....من بی باور و به ایمان رسوندی...حالا که بند بند وجودم داره از درد دوریت فریاد میزنه و از درد به خودش میپیچه....حالا ته حرفت اینه می‌خواستی اشتباه نکنی... من که هزار بار بهت گفته بودم هر چی هست بگو... می‌خواستی نکنی...حقته....

مشکل داشتم... نفهمیدم....میدونم....ولی خدایا خودت داری میبینی تمام اشکام و ...تمام لرزه‌های بدنم و...اگه قراره سیاوش من و نبخشه...راحتم کن...نذار این همه زجر بکشم....بسه خدایا...خسته شدم از اینکه هی خودم و توی این حال ببینم قرص آرام بخش بخورم...خسته شدم از حالت تهوع....هی حواسم باشه گریه‌هام و از دیگران پنهون کنم...هی بابایی که میاد خودم و بزنم به خواب...

قرار بود دختر قوی باشم....کم آوردم خدایا ....ایمانم و ازم بگیری دیگه چیزی ندارم....

خدایا خودت میبینی حتی توان ندارم برم تکس‌هاش و بخونم...همه بدنم داره دلتنگیش و فریاد میزنه.... خدایا این درد و نمیتونم تحمل کنم دیگه...

درس پرتو امید - فارسی پایه نهم
بازدید : 312
شنبه 25 مهر 1399 زمان : 5:38

اینقدر تکس‌های اون شب واسم سخته که دلم نمیخواد بیام سمت گوشیم...اینقدر سخته... که تو ذهنم با سیاوش میرم بیروم... با هم دکور خونمون و می‌چینیم...میریم زیر بارون قدم می‌زنیم...من دستور غذای جدید پیدا میکنم و واسش درست می‌کنم تا ذوق ذوقی بشه...مثل یه خانم وقتی از سر کار میام... خونمون و مرتب میکنم...تا سیاوش که برمیگرده همه چی آماده باشه...

نوشتن میتونست آرومم کنه...ولی اون یه جمله‌ی‌‌‌ای گفت و نمی‌تونم باور کنم...خودم می‌برم توی خیال‌های خودم...حتی الان که بهش اشاره می‌کنم نفسم تنگ میشه...

حالت تهوع‌هام بیشتر شده..

کاش حداقل بهش نمی‌گفتم چیزی فرستادم...ولی خوب می‌ترسیدم حواسش نباشه...من میدونستم مامورهای گمرک بسته‌ها رو دست میزنن و آلوده میشه وسایل... الان حتی نمی‌دونم رسیده دستش یا نه...نمی‌دونم نامه ام و می‌خونه یا نه...

دلتنگشم خیلی خیلی زیاد...

خدایا من نمی‌خوام دختر ضعیفی باشم...ولی خودت هم می‌دونی... اگه اون جمله‌‌‌ای که سیاوش گفت بیفته دیگه نمیتونم بلند شم...

خودت خوب می‌دونی....از دلتنگی‌ها و 6 ماه ندیدن و دوری و تمام دلتنگی‌ها و ذره ذره شدن‌هام خودت خبر داری...

کمکم کن خدایا....صدام و بشنو... التماست میکنم....

کمک کن سیاوش بتونه من و ببخشه...

خدایا مواظب سیاوش ام باش... بهش آرامش و سلامتی بده

خدایا مواظب مامان بابا هم باش

Wait or sth else
بازدید : 352
شنبه 25 مهر 1399 زمان : 5:38

اینقدر تکس‌های اون شب واسم سخته که دلم نمیخواد بیام سمت گوشیم...اینقدر سخته... که تو ذهنم با سیاوش میرم بیرون... با هم دکور خونمون و می‌چینیم...میریم زیر بارون قدم می‌زنیم...من دستور غذای جدید پیدا میکنم و واسش درست می‌کنم تا ذوق ذوقی بشه...مثل یه خانم وقتی از سر کار میام... خونمون و مرتب میکنم...تا سیاوش که برمیگرده همه چی آماده باشه...

نوشتن میتونست آرومم کنه...ولی اون یه جمله‌ی‌‌‌ای گفت و نمی‌تونم باور کنم...خودم می‌برم توی خیال‌های خودم...حتی الان که بهش اشاره می‌کنم نفسم تنگ میشه...

حالت تهوع‌هام بیشتر شده..

کاش حداقل بهش نمی‌گفتم چیزی فرستادم...ولی خوب می‌ترسیدم حواسش نباشه...من میدونستم مامورهای گمرک بسته‌ها رو دست میزنن و آلوده میشه وسایل... الان حتی نمی‌دونم رسیده دستش یا نه...نمی‌دونم نامه ام و می‌خونه یا نه...

دلتنگشم خیلی خیلی زیاد...

خدایا من نمی‌خوام دختر ضعیفی باشم...ولی خودت هم می‌دونی... اگه اون جمله‌‌‌ای که سیاوش گفت اتفاق بیفته دیگه نمیتونم بلند شم...

خودت خوب می‌دونی....از دلتنگی‌ها و 6 ماه ندیدن و دوری و تمام دلتنگی‌ها و ذره ذره شدن‌هام خودت خبر داری...

کمکم کن خدایا....صدام و بشنو... التماست میکنم....

کمک کن سیاوش بتونه من و ببخشه...

خدایا مواظب سیاوش ام باش... بهش آرامش و سلامتی بده

خدایا مواظب مامان بابا هم باش

Wait or sth else
بازدید : 319
جمعه 24 مهر 1399 زمان : 14:37

امروز همش یاد اون لحظه‌‌‌ای می‌افتادم که سیاوش برای اولین بار بهم گفت عاشقمه...ذوق کردم ...اشک ریختم از احساسی که داشت...از احساسی که داشتم..قشنگ یادمه کجا بودم حتی...

بعد شروع کرد کم کم گله کردن... ناراحتی کردن...که تو بهم نگفتی...تو هنوز این حس و نداری...تو چرا نمیگی...

بعد منم گفتم...

امروز همش این صحنه‌ها جلوم رژه میرفت و هی صداش تو گوشم میگفت عاشقتم...می‌گفت تو چرا نمیگی؟تو که من و دوس نداری!

خدایا مواظب سیاوش و خانواده اش باش...مواظب مامان بابا بیشتر بیشتر از همه...

بهشون شادی و سلامتی و آرامش هدیه کن... خدایا همیشه همراه سیاوش ام باش....

همیشه خواسته هاتو دادی به من ترجیح*
بازدید : 397
پنجشنبه 23 مهر 1399 زمان : 22:38

دیشب هیچ کاری نمی‌تونستم بکنم جز گریه...از جام تکون نخوردم...

بالش ام خیس بود...

قرص خوردم که شب و دووم بیارم...

نمیدونم هنوز بسته به دست سیاوش رسیده یا نه....

صبر کنم ! تا کی
بازدید : 364
پنجشنبه 23 مهر 1399 زمان : 8:38

دیشب با سیاوش حرف زدم...بهش گفتم که احتمالا فردا بسته میرسه به دستت.‌..عصبانی شد.. گفتم نمی‌خواستم ناراحتت کنم و راه دیگه‌‌‌ای نداشتم... گفت این همه بهت قبلاً گفتم مگه گوش دادی...توی این 4 سال...حالم بد شده بود...مرتب حالت تهوع داشتم...ازش خواهش کردم نامه ام و بخونه...گفت باید کار آخر و انجام بدیم...حالم بدتر شد...نفس‌هام بالا نمیومد...باورم نمیشد داشت راجع به طلاق حرف میزد... مطمئنم به اون لحظه نمی‌رسم و...دیشب خیلی حالم عجیب شد...بهش که شب بخیر گفتم نفس‌هام غیر عادی شده بود سنگین شده بودن...

ناراحت بود...خیلی...نمی‌خواستم بیشتر از این ناراحتش کنم...مرتب هی میگفت مگه نگفتم بهت...مگه این همه سال التماس نکردم... مگه من مسخره بودم... می‌ترسیدم یه چیزی بگم عصبانی بشه... میخواستم بهش بگم چرا گفتی ولی من گه خوردم...تا آخر دنیا به پات میوفتم...من اگه می‌فهمیدم مگه خر بودم این‌جوری زندگیم و نابود کنم؟ من اگه می‌فهمیدم مگه خر بودم جلوی تو و خانواده ام خودم و بد نام و سرشکسته کنم؟ من اگه می‌فهمیدم مگه خر بودم بخوام خودم و تو رو اینجوری اذیت کنم،؟مگه دیوانه بودم بخوام کاری کنم که مرگ از تحمل دوریت واسم آسون تر باشه...من اگه می‌فهمیدم مگه دیوانه بودم این همه زجر و به جفتمون تحمیل کنم؟

دیشب گفت قبل ازدواج بهت گفتم می‌دونی چه تصمیمی‌می‌خوای بگیری؟...من از ۲ماه قبل ازدواج ام خیلی چیزا واسم روشن شده بود... خیلی اشتباهاتم و فهمیده بودم...شاید نه به وضوح الان...خودش هم دیده بود که دیگه از همه فاصله گرفتم...من از قبل ازدواج همه‌ی ایمانم سیاوش بود...این و خودش هم حس کرده بود...

اینکه من حرفای سیاوش و شنیدم....اینکه سیاوش همه حرفا رو گفته بود...و اینکه من به هزار دلیل غلط مسیر اشتباه رفتم... دلیل نبخشیدنمه...چون گفته بود...می‌دونم تمام حق‌های دنیا با سیاوش ه ...می‌دونم.... ولی پس اون همه حس عشقی که بهم داد کجاست اجازه‌ی هیچ غروری و به خودم نمیدم اصلا...همش التماس و تقاضای بخششه.... این همه ذلالتم و جلوی خودش و خانواده ام داره میبینه...فقط یه چیز.... سیاوش بود که اول گفت عاشقمه....اون بود که چراغ عشق و توی رابطمون روشن کرد...اون بود که خواست با هم بیایم توی این مسیر....من اشتباه کردم....من خودم و ذلیل و خوار کردم....می‌دونم...ولی الان که زخمی‌ام از درد وابستگی و دوریش...و دارم به خودم میپیچم...الان خدایا...الان خدایا ... الان که می‌دونم بی وجود سیاوش نفس کشیدن هم واسم سخته....الان کمک کن خدایا که سیاوش بتونه من و ببخشه

خدایا خودت میدونی من به هیچکی اعتماد نمی‌کردم.... خدایا تو می‌دونی سیاوش با ذره ذره این سال‌ها کاری کرد که به عشق ایمان بیارم....خدایا زمینم نزن...می‌دونی بدون سیاوش نابود میشم...

دارم خفه میشم... خدایا کمکم کن.... سیاوش و ازم نگیر...

تحلیل فیلم سگ‌کشی/دکتر سرگلزایی
بازدید : 288
چهارشنبه 22 مهر 1399 زمان : 5:37

به سیاوش تکس دادم ...هنوز نرسیده دستش... انگار اینترنت نداره...هوا‌ی اونجا رو چک میکنم بارونیه...

زیر پوست ام مور مور میشه از استرس

دارم فایل حرمت نفس گوش میدم تا یکم از استرس ام کم بشه...

خدایا کمکمون کن... زندگیمون و نجات بده

نمی شود که نمی شود... :(
بازدید : 376
چهارشنبه 22 مهر 1399 زمان : 5:37

شب بدی بود...از بس دندونام و به هم فشار دادم لپ ام زخم شد...

امروز پا شدم یه دوش آب گرم گرفتم و کلی گریه کردم...

دعا کردم که خدا کمک کنه سیاوش بتونه من و ببخشه...من همه‌ی تلاشم و میکنم...و تنها امیدم برای ادامه‌ی این زندگی خدا و سیاوش ه...

راستش شرایطم عادی نیست...ولی خیلی دارم تلاش میکنم ذهنم و مثبت نگه دارم و امیدوار...

می‌دونم خیلی تغییر‌ها کردم...میدونم...خدا هم دید...ولی احتیاج به نگاه سیاوش دارم...

و فقط امیدم به فرشته‌ی زندگیمه...

بسته رسیده و احتمالا فردا باهاش تماس می‌گیرند و من امشب باید به سیاوش تکس بدم...

خدایا کمکم کن... نجاتم بده...مرد من و بهم برگردون...

خدایا می‌دونم که بهترین مرد روی زمین و نصیبم کردی...به جفتمون کمک کن بتونیم زندگیمون و بسازیم...

خدایا توی عمیق ترین لحظه زندگیم صدات میکنم...فقط تو رو.. نجاتمون بده خدایا...خودت می‌دونی حاضرم به خاطرش تا کجاها برم...نجاتم بده خدایا...

نمی شود که نمی شود... :(
بازدید : 320
سه شنبه 21 مهر 1399 زمان : 15:37

نه میتونم بخوابم....نه کاری میتونم انجام بدم...نه حتی مدیتیشن ام و درست انجام بدم...سعی میکنم ذهنم و مثبت نگه دارم و سمت هیچ فکر منفی نرم...ولی گاهی پیش داوری میکنه... بعدش هم گریه...از فکر نوع برخورد سیاوش به شدت استرسی ام...خدایا التماست میکنم... مرد من و فرشته‌ی من و برگردون بهم

خدایا خیلی خیلی خیلی مواظب سیاوش ام باش بهش آرامش هدیه کن

Self love
بازدید : 392
سه شنبه 21 مهر 1399 زمان : 15:37

زانوهام به شدت درد میکنه

فایل روانشناسی گوش میدم... خواب ام نمی‌بره...

خدایا امشبم بگذره...خدایا انسان نگه ام دار...

خدایا فقط تو حالم و میدونی...درد ام و تلاش ام و اشک ام و دلتنگیم و قلبم و ذاتم و فقط تو میدونی...خدایا خودت می‌دونی چی میخوام....خواستم بابت خواسته‌های زیادم نیست...خودت میدونی چقدر به وجودش نیازمندم...

خدایا کمکمون کن...

خدایا مواظب پدر مادر‌هامون باش...ممنون ام که روشنایی بهم نشون دادی...

Self love

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی