چند وقته یه خوابی و هی میبینم...خواب میبینم توی یه جاهایی که آشنا هم نیستن دارم دنبال سیاوش میگردم...تو کوچهها...خیابونها...آدم نمیبینم اصلا ...فقط من توی یه مکانهایی هستم که نامشخصه و دنبال سیاوش میگردم...
دیشب هم همین خواب و دیدم...
امروز رفتم توی سایت و چک کردم که بسته سیاوش کجاست...از امارات ترانزیت شده و احتمالا فردا میرسه اونجا...حالا اینکه فردا میرسه اونجا یا اول میره پایتخت و نمیدونم...چون سیاوش میره سر کار...و احتمال اینکه توی اون زمان سیاوش خونه نباشه زیاده...فردا باید زنگ بزنم دفترشون تا هم شماره اونها رو بگیرم و به سیاوش بدم هم بهش بگم مراقبت کنه چون مطمئنم بعد از من هم بسته باز شده..و اصلا از اوضاع بهداشتیش توی این کرونا مطمئن نیستم...
از وقتی که متوجه شدم بسته ترانزیت شده و میدونم به زودی میرسه دستش... استرس ام بیشتر شده و حتی میترسم به سیاوش تکس بدم...
من سیاوش و به بالاترین موجودیت دنیاش یعنی نفسهای مامان قسم دادم...و میدونم اگه امکانی برای برگشتمون به هم باشه سیاوش انجام میده...و با تمام ذرات وجودم به خدا التماس میکنم که کمکمون کنه سیاوش بتونه من و ببخشه...
تنها امیدم برای بخشش سیاوش نفسهای مامان ه
خدایا تو شاهد اشکها و تلاشهامی... کمکم کن...
خدایا بهم فرصت بخشش سیاوش و بده...
خدایا مواظب سیاوش ام باش.. خدایا خودت میدونی چقدر دلتنگشم...نجاتم بده از این جهنم بی سیاوش بودن...نجاتم بده... از سر تقصیراتم بگذر و مرد من و بهم برگردون خدایا...